"خون تو را جنون ..." دو فضای گسترده روایی با رویدادگاههای متنوع و متعدد در هم میآمیزد و با یکدیگر تلفیق میکند؛ این در حالی است که طراحی دکور نمایشاش در نهایت ایجاز و بیچیزی آرایش داده شده است. در عوض قدرت اجرا و مهارت در فضاسازی همه عناصر محدود نمایش را جبران کرده و جایگاه آنها را پر میکنند.
"خون تو را جنون ..." دو فضای گسترده روایی با رویدادگاههای متنوع و متعدد در هم میآمیزد و با یکدیگر تلفیق میکند؛ این در حالی است که طراحی دکور نمایشاش در نهایت ایجاز و بیچیزی آرایش داده شده است. در عوض قدرت اجرا و مهارت در فضاسازی همه عناصر محدود نمایش را جبران کرده و جایگاه آنها را پر میکنند.
مهدی نصیری
ادبیات همواره به عنوان یک محمل گسترده، دستمایه و بستر بسیاری از آثار نمایشی قرار گرفته است و از میان گونههای مختلف ادبی، ادبیات حماسی بیشترین نزدیکی و قرابت را با ساختار ادبیات نمایشی دارد. در میان آثار مختلف ادبیات ایران، داستانهای شاهنامه فردوسی به واسطه وجود مواجهه و برابری دو نیروی متقابل از منظر کارکرد دراماتیک غنیترین و کاربردیترین بسترهای موجود در ادبیات ایران به شمار میآیند که ظرفیتهای فراوانی برای تبدیل شدن به ساختار درام دارند. اما در عین حال این فرآیند تبدیل، نیازمند نوعی "بلدی" و "مهارت" در شناخت عناصر ادبی و نمایش و قدرت انطباق و تبدیل هستند که همه حوزههای ساختاری از قبیل شخصیت، زبان، رویدادگاه و ... را شامل میشوند.
"خون تو را جنون ..." بر پایه این ویژگیها حاصل انطباق موضوعیت و ژرف ساخت داستان نبرد رستم و اسفندیار با نمایشنامه "آنتیگونه" سوفوکل و همنشینی ساختار داستانی این دو اثر است. در بستر رویدادهای این نمایش اسفندیار به فرمان پدرش (گشتاسب) به نبرد رستم میرود و در نقطه مقابل، کرئون دستور دستگیری آنتیگونه را به مأمورانش میدهد. در هر دو این داستانها یک درگیری و مواجهه بیرونی (تقابل اسفندیار با رستم و کرئون با آنتیگونه) و یک چالش درونی برای به انجام رساندن قانون و فرمان پادشاه یا زیرپا گذاشتن قوانین در حال وقوع است؛ از یک طرف رستم آئین پادشاهی را نپذیرفته و از طرف دیگر آنتیگونه نظم و فرمان پادشاه را در مقابل قوانین خدایان زیرپا گذاشته است.
در واقع انطباق محتوایی دو حوزه داستانی بر زیبایی پرداخت ساختار و جذابیت آن در زمینه تطابق شکل با محتوا افزوده است. آنتیگونه و رستم بر اساس قوانین شاه-پدر محکوم به دستگیری و مرگ شدهاند و جدال میان واقعیت گریزناپذیر سرنوشت و حقیقت ارزشی حضور آنها را در گستره انطباق نمایش دارای اهمیت و ارزش بیشتری میکند.
شیوه اجرای نمایش "سیروس همتی" نیز به نوعی واجد همین انطباق و همنشینی ساختارهای داستانی است. صحنه خالی نمایش که تنها دو چهارپایه و یک پرده ایستاده را شامل میشود، جای کار بازیگر نمایش را برای اجرای هر گونه فضاسازی و سیلان در فضاهای مختلف بازمیگذارد به همین دلیل عبور از فضای نبرد رستم و اسفندیار به کاخ کرئون به راحتی و تنها با کمک فضاسازی و گفتار نمایش امکانپذیر میشود. هر چند که تکنیکها و ابزار دیگری چون ویدئو و موسیقی نیز کیفیت فضاسازی و در نتیجه کنش را در نمایش تقویت کردهاند. در واقع تصویر ویدئویی، با قرار گرفتن در ردیف قراردادهای فضا-مکانی نمایش به یک ابزار مهم برای تغییر و فضاسازی تبدیل شده است.
بهکارگیری ابزارها و شیوههای متنوع و متفاوت اجرایی در روایت داستان –البته اگر به تناسب کارکرد و موارد استفاده آن صورت بگیرد- مثل آنچه که در نمایش "سیروس همتی" شاهد آن هستیم به راحتی میتواند به گسترش زبان روایت و قدرت اجرا منجر شود. "سیروس همتی" در "خون تو را جنون ..." دو فضای گسترده روایی با رویدادگاههای متنوع و متعدد در هم میآمیزد و با یکدیگر تلفیق میکند؛ این در حالی است که طراحی دکور نمایشاش در نهایت ایجاز و بیچیزی آرایش داده شده است. در عوض قدرت اجرا و مهارت در فضاسازی همه عناصر محدود نمایش را جبران کرده و جایگاه آنها را پر میکنند. دکور نمایش در صورت دارا بودن ویژگیهای رویدادگاه هر صحنه مطمئناً نمیتوانست آنچنان که می بینیم در تبدیل وقایع مختلف به واقعه دیگر و همچنین تلفیق داستانها موفق باشد.
ویژگی مهم دیگر نمایش که در حوزه آداپتاسیون ادبیات به درام موفق نشان میدهد عنصر زبان است. در واقع "سیروس همتی" در حوزه عناصر متن و در زمینه ساختار زبان به خوبی توانسته ریتم و لحن را ضمن دارا بودن تنوع و تناسب به صورت کاربردی مورد پرداخت قرار دهد. بر این اساس روایت کلامی –به طور خاص در داستان رستم و اسفندیار- نه تنها متکی بر ادبیات منظوم اثر نیست بلکه در محدودههای مشخصی به ساختار درام نزدیک میشود و به خوبی قدرت انطباق با داستان دیگر (آنتیگونه) را پیدا میکند و در ضمن کارکردهای لازم را نیز در درگیرسازی مخاطب با نمایش و نوع روایت مضمون پیدا میکند.
زبان در نمایش "سیروس همتی" با تغییر لحن، انطباق و همراهی ساختارهای مختلف، بخشی از ریتم روایت را تولید نموده و به همان میزان که در حوزه روایت موفق نشان میدهد به واسطه تنوعش علاوه بر ایجاد ارتباط با مخاطب کارکردهای ویژه را نیز در حوزه اجرایی نمایش به عهده میگیرد.
"سیروس همتی" علاوه بر اینها، در زمینه بکارگیری عناصر دیگر اجرا از قبیل نورپردازی، موسیقی و تصویر نیز در نهایت تابع نیازهای نمایشاش بوده و این ابزارها را تنها به اندازهای که در اثر کاری ویژه را داشته باشند به کار گرفته است. در نهایت استفاده از نور برای افزودن بر کیفیت فضاسازی، جداسازی و در مرکزیت قرار دادن موضوع اصلی، دکور و صحنه موجز و مؤثر، موسیقی کاربردی و همچنین تصاویر ویدئویی که مکمل فضاسازی هستند میتوان در راستای اهداف اجرا و در ارائه انتقال صریح مفاهیم آن دانست.
تطابق و تلفیق دو داستان "آنتیگونه" و "اسفندیار" در حوزه ساختار داستانی مشخصه دیگری از کار "سیروس همتی" است که به واسطه اشتراک مفهوم، معنا و اهمیت پیدا میکند. اسفندیار به فرمان پادشاه (گشتاسب) باید رستم را دستگیر کند و آنتیگونه نیز به فرمان پادشاه (کرئون) باید مجازات شود. در هر دو داستان قانون پادشاه (پدر) در برابر ارزشها قرار میگیرد. نه اسفندیار قلباً حاضر به زیرپا گذاشتن ارزشها و دستگیری رستم است و نه آنتیگونه به واسطه انجام قانون خدایان مستحق مجازات و زندان! اما آنچه چالش را به وجود میآورد گریزناپذیری رعایت قانون پادشاه و زیر پا گذاشتن ارزشهای فردی و اجتماعی در گستره معنایی داستان است.
علاوه بر بستر کلی تطابق این دو داستان، ما در سطح دو روایت داستانی (آنتیگونه و اسفندیار) با دو وجه چالش دیگر نیز مواجهیم. وجود این دو سطح روایی و دارا بودن تقابل و درگیری دراماتیک در هر دو داستان مهمترین چیزی است که باعث میشود نمایش را به خاطر اهمیت عناصر دراماتیک یک اثر موفق ارزیابی کنیم. در واقع "رستم و اسفندیار" و "آنتیگونه و کرئون" با حفظ تمام مشخصههایی که در اصل داستان و در زمان و مکان مربوط به خودشان دارند، در این نمایش ماهیت معنایی و کارکرد حضور تازهای پیدا میکنند و در حوزهای جدید –در زمان حال- کنش و عمل را به وجود آورده و در نتیجه همراهی با هم معنایی تازه را به دست میدهند که به منظور کارگردان و گروه اجرایی اختصاص دارد. در این محدوده رستم، کرئون، اسفندیار و آنتیگونه در قالب یک نمایش واحد مورد پرداخت قرار گرفتهاند تا علاوه بر ایجاد ساختاری جدید، معنایی متفاوت را نیز در معرض انتقال بگذارند.
استفاده مناسب از زبان، پیچشهای ساختاری مقید به ویژگیهای درام، جذابیتهای اجرایی، بازیگری و ... نیز این حوزهها را در راستای ایجاد جذابیت بیشتر و درگیری موثرتر با مخاطب قرار داده و باعث انتقال بهتر مفاهیم به او میشوند.
بکارگیری شیوههای نمایش ایرانی همچون پردهخوانی و نقالی و استفاده از المانهای نمایش تعزیه و دیگر ابزارهای جزئی از سایر شیوهها نیز بر جذابیتهای اجرایی نمایش افزوده است. "سیروس همتی" در نمایشاش ملغمهای از اطوارهای نمایش ایرانی را اجرا نمیکند؛ بلکه به دقت و با تناسب روایت داستانهای نمایشاش را کارکرد، جذابیت و اهمیت میبخشد و بر معنا و محتوای آن منطبق میسازد.